نوشته شده توسط : محسن

یک گپ و گفت صمیمی و دوستانه با خدا

 

عُقده ی خود را فرو می خورد

چون خمیرِ شیشه، سوزان جُرعه ای از شعله و نِشتر

و به دُشخواری فرو می بُرد :

لقمه ی بُغضی که قُوتِ غالبش آن بود...

 

 

"هی فلانی!  زندگی شاید همین باشد

یک فریبِ ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که   تو دنیا را

جز برای او  و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد.

 

آه!...آه!  امّا

او چرا این را نمی داند، که در اینجا

من دلم تنگ ست . یک ذرّه ست؟

شاتقی هم آدمست ، ای داد برمن ، داد !

ای فغان! فریاد !

من نمی دانم چرا طاووس من این را نمی داند ؟

که من بیچاره هم در سینه دل دارم .

که دل من هم دل ست آخر؟

سنگ و آهن نیست .

او چرا این قدر از من غافل ست آخر ؟

آه ،آه ، ای کاش

گاهگاهی بچّه ها را نیز می آورد .

کاشکی .... اما .... رهاکن هیچ"

و رها می کرد .

او رها می کرد حرفش را

حرفِ بیدادی که از آن بود دایم داد و فریادش .

و نمی بُرد و نمی شُد بُرد از یادش .

 

اغلب او این جا  دهان می بست

گر به ناهنگام ، یا هنگام ، دَم دَر می کشید از دردِ دل گفتن .

شاتقی این ترجمان ِ درد ،

قهرمان ِ درد ،

آن یگانه مردِ مردانه ،

پوچ و پوک زندگی را نیم دیوانه .

و جنون ِ عشق را چالاک و یکتا مرد .

او به خاموشی گرایان ، شِکوه بَس می کرد .

و سپس با کوشش ِ بسیار.

عُقده ی خود را فرو می خورد

چون خمیرِ شیشه، سوزان جُرعه ای از شعله و نِشتر

و به دُشخواری فرو می بُرد :

لقمه ی بُغضی که قُوتِ غالبش آن بود .

تا جه ها می کرد . خود پیداست ،

چون گُوارَد ، یا چه می آرَد ؛

جرعه ی خنجر به کام و سینه و حنجر ؟

و چه سینه و ، چه حنجر، شاتقی را بود !

دودناکی ، پنجره ی کوری که دارد رو به تاریکا .

زخمگینی خُشک و راهی تنگ و باریکا .

گریه آوازی ، گره گیری ، خَسَک نالی .

چاه راه ِ کینه و خشم اندرون ، تاب  و شکن بیرون .

خشم و خون را باتلاقی و سیه چالی .

تنگنا غم راهه ای ، نَقبِ خراش و خون .

 

شاتقی آنگاه

چند لحظه چشم ها می بست و بعد از آن ،

می کشید آهی و می کوشید

- با چه حالت ها و حیلت ها

باز لبخند غریبش را ، که چندی محو و پنهان بود ،

با خطوط چهره ی خود آشنا می کرد .

لیکن این لبخند ، در آن چهره تا یک چند ،

از غریبِ غربت ِخود مویه ها می کرد .

َو چنان چون تکّه ای وارونه از تصویر ،

- یا چو تصویری که می گرید ، غریبی می کند در قابِ بیگانه-

در خطوط چهره ی او ، جا نمی افتاد .

حس غربت در غریبه چشم ما می کرد.

شاتقی آن گاه در می یافت .

روی می گرداند و نابیننده ، بی سویی ، نگا می کرد .

همزمان با سرفه یا خمیازه یا با خارش چانه

- می نمود این گونه ، یا می کرد

تکّه ی وارون ِ آن تصویر را از چهره بر می داشت ؛

و خطوطِ چهره اش را جا به جا می کرد .

تا بدین سان از برای آن جراحت ، آن به زهر آغشته ،

آن لبخند ،

باز جای ِغصب وا می کرد .

 

 

عصر بود و راه می رفتیم ،

در حیاط کوچکِ پاییز ، در زندان .

چند تن زندانی ِباهم ، ولی تنها .

آن چنان با گفت وگو سرگرم ؛

این چنین با شاتقی خندان.

 

 

واژه نامه

 

عُقده = گره کنایه از بغض است. 

دُشخواری = دُشواری

قُوتِ غالب = اصطلاحی فقهی ست به معنای غذایی که بیشتر خورده می شود .

شاتقی = یکی از هم زندانیان اخوان ثالث

دَم دَر می کشید = ساکت می شد

ترجمان = مترجم

او به خاموشی گرایان = او در حالی که تمایل به سکوت داشت...

شِکوه = گله - گله گزاری

پنجره ی کور = پنجره ی مسدود

خَسَک نال = ناله ای که کمی خس خس دارد. نال به معنای نای نیز هست. 

چاه راه = تونل

گریه آواز = آواز گریه مانند

گره گیر = گره دار -  بغض آلود

نقب = تونل


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



:: موضوعات مرتبط: لینکهای جذاب , ,
:: برچسب‌ها: همه چیز , , , , , از گلایه تا شکر , ,
:: بازدید از این مطلب : 342
تاریخ انتشار : 20 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

 

 

بی تو با خاطره هایت چه کنم ...

 

به من بگو.....

تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد

دل دیگه طاقت نداره این انتظار رو نمیخواد

تا کی بگم بمون بمون تو این خیال ناتموم

تا کی باید بهش بگم

عمرش رو با هات کنه حروم

تا کی باید گل بچینم بعد اونارو پرپر کنم

تا کی تو این عهدغریب این انتظار رو سر کنم

تا کی باید عاشق باشم

عاشق اون نور اذون

تا کی باید خواب ببینم اما به رویام نرسه

بسه دیگه بسه دیگه بسه دیگه

به من بگو که وعده گاهمون کجاست

به من بگو کدوم غزل رمز صدای بی صداست

به من بگو به من بگو وعده گاهمون کجاست

به من بگو کدوم غزل رمز صدای بی صداست

به من بگو کدوم شبه که میرسه چشم تو

ستاره ی قشنگ من به من بگو به من بگو

تا کی شبام رو پس بدم تا تورو پیدا بکنم

بیا بمون که من امشب رو پیش تو فردا بکنم

پیش تو فردا بکنم

بسه دیگه بسه دیگه بسه دیگه

به من بگو که وعده گاهمون کجاست

به من بگو کدوم غزل رمز صدای بی صداست

به من بگو به من بگو وعده گاهمون کجاست

به من بگو کدوم غزل رمز صدای بی صداست

جای مهتاب به تاريكی شبها تو بتاب

من فدای تو،به جای همه گلها تو بخند

اينك اين من كه به پای تو در افتادم باز

ريسمانی كن از آن موی دراز

تو بگير،

توببند

!

تو بخواه ،

پاسخ چلچله ها،را توبگو

!

قصه ی ابر هوا را،تو بخوان

!

تو بمان با من تنها تو بمان

در دل ساغر هستی تو بجوش

من همين يك نفس از جرعه ی جانم باقِی است

آخرين جرعه ی اين جام تهی را تو بنوش

 

!چکاوکم

کحای این جنگل شب . پنهون می شی خورشیدکم

نوازشم کن ببین . عشق می ریزه از صدام


پشت کدوم سد سکوت . پر می کشی چکاوکم

چرا به من شک می کنی . من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم . نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو

گریه نمی کنم نرو آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون بغض نمی کنم ببین

سفر نکن خورشیدکم . ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگ منه . راهیه این سفر نشو

نزار که عشق منو تو . اینجا به آخر برسه
بری تو ، مرگ من از رفتن تو سر برسه

گریه نمی کنم نرو آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون بغض نمی کنم ببین
صدام کن و ببین که باز اونچه میگن ترانه هام

اگر چه من به چشم تو . کمم قدیمیم گمم
آتشفشانه عشقمو دریایه پر تلا طمم

گریه نمی کنم نرو آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون بغض نمی کنم ببین

 

اون لحظه که به فکرتم...

اون لحظه کـــه تــو فکرتم، گــريه امــونم نميده

غم ميشينه رو آينه، گـريه امـــونم نميده

از روزي کـــه نديـدمت، دلتنــگ چشمــاي توام

نمي دونم چه حسيه، بي تاب دستهـــاي توام

تيـک تيــک ساعت اتاق، صــداي قلبتــو داره

گلــدون پشت پنجــره، تــو رو به يــادم مياره

ميپيچه عطر نفسهات تو هر کجاي اين خونه

از دوري و نبودنت، دلــم چـه تنهــا مي مونه

وقتي نباشي پيش مــن قلبم ترک ور ميداره

!

يــواش يــواش ميشکنه و اشـک منو در مياره

اون لحظـه کـه تـــو فکرتم، گــريه امــونم نميده

تو اين روزاي بي کسي غم هميشه باهام بوده

 

من سکوتم، تو ترانه

من سكوتم، تو ترانه! من يه فانوس، تو زبانه

!من نگاه مات ُ گـُنگم، تو نگاهي عاشقانه!من يه زخمم، تو يه مرهم، من به ندرت، تو دمادم!من يه باغ گـُر گرفته! تو مث نزول شبنم!من ُ، تو ،دو تا عروسك با چشاي تيله اي!من ُ،تو ،زندوني خاطره هاي پيله اي!من يه عكس پُر غبار از يه ترانه ساز لال،
اما تو هنوز مث باور يك قبيله اي!من پُر از شكست ُ ترديد، تو شكوه تخت جمشيد!من شب ِ شب ْ پره مرده، تو مث طلوع خورشيد!من يه شهر بي پرنده، تو بليط يه برنده!بگو تو حراج چشمات، قيمت ستاره چنده؟









 

 

تا فهمیدی دوستت دارم دلم برات بازیچه شد

خواستم که نفرینت کنم اما دلم راضی نشد

طفلی دلم نمی دونست می خوای که اونو بشکنی

زیاده حرفای دلم خودت نخواستی بشنوی

چرا نخواستی بشنوی هق هق شبونم رو

چرا خواستی بشکنی منو دلو غرورم رو

چی رو می خواستی ببینی اینکه دارم داغون میشم

من که گفته بودم بمون واسه شب هات بارون میشم

پس چرا رفتی از پیشم ،خیلی ساده

این نبود حق من که تو بازی کنی با این دل خسته و پر درد من

جواب این همه اشک رو بگو چه جور می خوای بدی

فکر نمی کردم یه روز منو تنها بذاری بری

 

 

 

دلم می خواد دعا کنم اما نمی شه

حتی خدا جوابمو دیگه نمی ده

خدا جونم یه کاری کن نگو نمی شه

به من نگو گناه من واسه کی بوده

نگو که اشتباه من واسه چی بوده

دوسش داشتم دوسش ... قد نفسهام

بدون اون نمی تونم من خیلی تنهام

یادت میاد منو تو آتیشه عشقت میسوزوندی

منو با طعنه و حرفات جلو همه می کوبوندی

قلب مهربونه منو چه ساده زدی شکوندی

دیدی آخرشم رفتی اینجا گذاشتی و نموندی

 


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



:: موضوعات مرتبط: لینکهای جذاب , ,
:: برچسب‌ها: شعرها و ترانه های زیبا ,
:: بازدید از این مطلب : 414
تاریخ انتشار : 9 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محسن

سرکار گذاستن”

-->

arbabe-tariki.jpg
سایتی که  میتوانید از این لینک وارد ان شوید ارباب تاریکی نام دارد اارباب تاریکی تمام سوالات شما را جواب میدهد
با یک مثال نحوه کار سایت را توضیح میدهم . دوستتان به همراه شما پای کامپیوتر نشسته و به شما این سایت را معرفی میکند وارد سایت می شود  و از ارباب تاریکی درخواست میکند تا به سوال های شما جواب دهد و از شما میخواهد که که از او سوالی بپرسید  مثلا شما می گویید ماشین من چه رنگی است ؟ بعد دوست شما سوال را وارد کرده  و سایت جواب میدهد در کمال تعجب سایت رنگ ماشین را درست گفته است باور نمی کنید و دوباره سوال می کنید ولی جواب تمام سوالات درست است فکر میکنید چه اتفاقی افتاده ایا این سایت واقعا ذهن شما را میخواند؟
برای مشاهده نحوه کار سایت به ادامه مطلب مراجعه کنید.
 

 

امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



:: موضوعات مرتبط: لینکهای جذاب , ,
:: برچسب‌ها: جذاب ,
:: بازدید از این مطلب : 404
تاریخ انتشار : 20 آبان 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد